آنچه در اتاق پسر 10 ساله ام دیدم باور نکردنی بود!
237
دستهبندی نشده
اشک امانش نمیدهد شکسته وبسته حرف میزند، نفسی کشیده و از ناملایمات زندگیاش میگوید: به شما هم نگم به کی بگم، شب و روزم از تیره و تاری گذشته، 10 ساله کتک میخورم، فحش میشنوم، روح، روان، جسم و جانم داغون شده، ولی فقط به عشق دو فرزندم ماندهام، هنوز شش ماهه حامله بودم مورد شدیدترین ضرباتش قرار گرفتم، همه را دوام آوردم، فقط به خاطر بچه هام، می دونی آقا باید مادر باشی تا بدونی چی می گم، حتی رابطه بازیش با زنهای مختلف رو هم تحمل کردم، خیلی عذاب آوره شوهرت رابطهاش با دیگران را به رخت بکشه اونوقت تو خون دل بخوری، این فضای مجازی هم شده بلای جان خانوادهها، همه اینها یه طرف پول بهم نمی ده میگه خودت خرجتو دربیار، زندگیم شده آشوب وقتی جیغ وداد میکنه بچه هام وحشت زده می شن، میگه اگه از حقوقت وبچهها بگذری حاضرم طلاقت بدهم والا باید بسازی، ساختن که نه، دارم میسوزم، تو این همه سال دردمو با هیچ یک از اعضای خانوادهام نگفتهام، آخه برم چی بگم، مرد آرزوهام که روزی به گفته خودش برای ازدواج با من حاضربود هر شرطی را بپذیرد و من برای او تمام زندگیش بودم، کتکم میزند، فساد اخلاقی دارد، شبها در حضور من فیلم مستهجن میبیند و…
بازهم همه اینها را تحمل کردم، اما این کار آخریش قابل تحمل نیست، دیشب به همین خاطر درگیر شدیم، وارد اتاق پسرم که شدم آنچه دیدم قابل باور نبود، صفحه رایانه پسرم فیلمی پخش میشد که با دیدنش لرزیدم، پسر 10 ساله و این فیلم ها، فرصتی ندادم محکم زدم در گوشش، شروع به گریه کرد، مامان بخدا مال من نیست، منم تازه کامپیوتر و روشن کردم و تا روشن شد این تصاویر اومد، باورم نشد سیلی دیگری زدم با هر سیلی به پسرم خودم هم آتش میگرفتم و می سوختم، مامان به جان تو که خیلی دوست دارم من خبر ندارم حالا عیب نداره میخوای بازم بزن، بیش از این تحمل نداشتم بغلش کردم هردو زار زار میگریستیم، پس مامان اینها چیه بهم راست بگو قول میدم کاری با کسی نداشته باشم، فقط بگو که این تصاویراز کجا وارد کامپیوتر تو شده….
و در این اوضاع شوهر بیغیرت و پدر بیمسئولیت وارد اتاق شد و بی توجه به گریههای ما و براحتی در چشمانم زل زد و گفت اینها چیزی نیست فایل منه دیشب یادم رفت و پاکش نکردم، پسر 10 ساله خودش یه پا مرده بذار چشمش از همین الان واشه مگه خارجیها را نمیبینی و….
صداقت در گفتار وگریههایش مرا نیز تحت تأثیر قرار میدهد اگرچه ما سالهاست که با این قصهها وغصهها همراهیم، و بدتر از اثرات احساسی، آثار فاجعهای را که از آن حرف میزند وقتی تصور میکنید دقیقاً وحشتی را که میگوید قابل درک است، من تا حدی که ممکن بود از منظر حقوقی راهنمایی لازم را ارائه کردم، ولی اطمینان دارم علاج فاجعه نیست، پس مسئولانی که در مقابل آسیبهای اجتماعی وظایفی دارید بشتابید و علاج کنید که فردا خیلی دیر است.
برنا/
لینک کوتاه مطلب