آخرین تصویر آتنا در دوربین‌های مداربسته

اتنا
آتنا

در دو سمت قتلگاه آتنا کوچولو، دو دوربین مداربسته وجود دارد که پیاده‌رو و دستفروش‌ها را می‌توان در آنها دید. همین دو دوربین کافی بود تا ظن مأموران به مرد رنگرز قوی شود.

 آتنای نمکین به چشم‌های خسته و چهره آفتاب سوخته پدر خیره شد و لبخندی زد. می‌دانست پدر عاشق شیرین‌زبانی‌هایش است. دستان کودکانه‌اش را تکانی داد، می‌خواست به خانه برود، مانند همیشه.اینجا راسته دستفروش‌های یکی از خیابان‌های شلوغ پارس‌آباد در نقطه صفر مرزی است. همه در تکاپوی یک لقمه نان و پدر آتنا کوچولو روی وانتی، لباس کودکانه می‌فروشد و خنده‌های دخترک شاید مرهمی بر خستگی‌هایش باشد.

و اما آن روز شوم! بذر غم و ماتم را نه تنها در راسته دستفروش‌ها بلکه در همه خیابان‌ها و کوچه پس‌کوچه‌های پارس‌آباد پاشید.آتنا رفت و دیگر بازنگشت. پدر نمی‌دانست در دقایقی که برای فروش لباس کودکانه نفس نفس می‌زند، آتنایش وحشیانه در فاصله‌ای 10 متری آخرین نفس‌هایش را می‌کشد و با مرگ به دست شیطانی آشنا دست و پنجه نرم می‌کند.

آتنا کوچولو برای همیشه خاموش شد و آن هم فقط 10 قدم دورتر از پدر. و شاید دخترک وقتی در چنگال مرد جنایتکار تقلای نجات داشت، چشمانش را به در بسته‌ای دوخته بود که در چند متری‌، پدر مهربانش ایستاده بود  و…اینجا پارس‌آباد است و خیلی‌ها حتی کسانی که تا چند روز قبل آتنا و خانواده‌اش را نمی‌شناختند، سیاهپوش هستند. اینجا صدای دادستان هم بغض‌آلود است، اینجا همه آتنا کوچولو را دختر خود می‌دانند و در هر نقطه‌ای می‌توانی عکسی از دخترک زیبارو ببینی که به مردم ماتم‌زده شهرش لبخند می‌زند.

اینجا از هر کسی درباره آتنا کوچولو می‌پرسی، سری به نشانه افسوس و غم تکان می‌دهد و آنهایی که دخترک بازیگوش را دیده‌اند، اشک‌ریزان از روزهای خوش راسته دستفروش‌ها در بین شیطنت‌های دخترک می‌گویند.حالا چند روز از افشای راز شوم آتنا کوچولو می‌گذرد، اما هنوز مردمی که از کنار ساختمان رنگرزی قاتل می‌گذرند، برای لحظاتی مکث می‌کنند و بعد با چهره‌های غمگین و نگران گذر می‌کنند.جای خالی پدر در راسته دستفروش‌ها خالی است، می‌گوید دیگر نمی‌توانم، می‌گوید بی‌آتنا هرگز و می‌گوید وای بر من که آتنایم در نزدیکی‌ام شکنجه دید و خاموش شد  و…

10 قدم فاصله با شیطان

درست در 10 قدمی وانت پدر آتنا کوچولو، در کوچکی بین یک فروشگاه اسباب‌بازی‌فروشی و یک بانک وجود دارد که با راهرویی پلکانی به طبقه دوم ساختمان نبش راسته دستفروش‌ها راه دارد. داخل این طبقه مرموز که پنجره‌هایی قدیمی به سمت خیابان‌ها دارد، مردی مرموز، رنگرزی می‌کرد و کمتر دیده می‌شد با مغازه‌دارها و دستفروش‌ها رابطه‌ای داشته باشد.اینجا جولانگاه شیطان است و مرد 40 ساله‌ای به نام اسماعیل، از همین دخمه و دور از چشم دیگران رفت و آمدهای آتنا کوچولو را زیر‌نظر داشت و برای شکاری شوم کمین کرده بود.

تیر خلاص

روزها از گم شدن آتنا کوچولو می‌گذشت و پدر، مادر و… همه چشم به راه بودند تا باز لبخندهایش را ببینند، آدم ربایی‌ در کار نبود، چرا که هیچ تماسی مبنی بر باج‌گیری صورت نگرفته بود و به همین خاطر پلیس بر این باور بود دخترک قربانی جنایتی تلخ شده است.با وجود این همه امیدوار بودند و پلیس هم درجریان تحقیقات مظنون‌گیری می‌کرد.

اما یکی از مهم‌ترین مظنون‌ها مرد رنگرزی بود که نه تنها سکوت کرده بود، بلکه با اصرار بر بی‌گناهی سعی در دلسوزی فریبکارانه داشت اما در کلکسیون شخصیت اسماعیل رنگرز رفتارهای ضد‌اجتماعی دیده می‌شد.

تا اینکه پلیس با ترفندی شرایطی به وجود آورد تا این مظنون از بازداشتگاه بتواند با همسرش تماس تلفنی داشته باشد و این تیر خلاص بود.مرد مرموز در تماس تلفنی از همسرش خواست به پارکینگ خانه‌شان برود و یک بشکه آبی‌رنگ که داخل آن مواد مخدر جاسازی کرده بود را به جای دیگری انتقال دهد یا از بین ببرد.همزمان با این گفت‌و‌گوی کوتاه و مرموز وقتی پلیس بر آن شد تا در پارکینگ خانه اسماعیل رنگرز به جست‌و‌جو بپردازد، برادرش با مأموران تماس گرفت و از پیدا شدن جسد آتنا کوچولو در همان بشکه آبی‌رنگ پرده برداشت.

اعتراف و سکوت

مرد جنایتکار تصور می‌کرد همانند پرونده‌های گذشته‌اش که اعترافی نکرده بود، باز بتواند از این جنایت شیطانی‌ هم، شانه خالی کند، اما این‌بار چاره‌ای جز اقرار ندید و قتل آتنا کوچولو را به گردن گرفت.مرد جنایتکار در بازجویی‌ها گفته: «آتنا همیشه به محل کار من می‌آمد، آب می‌خورد و از سرویس بهداشتی استفاده می‌کرد تا اینکه طلاهایش وسوسه‌ای به جانم انداخت. آخرین‌بار که داخل رنگرزی شد، به او حمله کردم و پس از خفه کردن دختربچه، طلاهایش را سرقت کردم و در همان کشوی داخل رنگرزی انداختم.»

پیدا شدن طلاها

مأموران پلیس آگاهی پارس‌آباد در حالی که پیش از اعتراف اسماعیل رنگرز، با سگ‌های زنده‌یاب هلال‌احمر محل کار این مظنون را جست‌و‌جو کرده و هیچ اثری نیافته بودند، این بار با راهنمایی‌های قاتل سراغ کشوی داخل رنگرزی رفتند و با یک روکش چوبی کاذب مواجه شدند که طلاهای آتنا کوچولو زیر آن پنهان بود و در جست‌و‌جوهای ابتدایی از چشم کارآگاهان و حتی سگ‌های جست‌و‌جوگر پنهان مانده بود.

جزئیات قتل

تجسس‌ها نشان داد که روز حادثه – گم شدن آتنا کوچولو – قاتل تا ساعت 11 شب در محل کارش حضور داشته که دوربین‌های مداربسته بانک- در مجاورت جولانگاه شیطان- این صحنه را نشان داده بود. از آنجا که مأموران تا زمان خروج مرد شیطان‌صفت – ساعت 11 شب – دوربین‌ها را بازبینی و از ادامه بررسی چشم‌پوشی کرده بودند، در روزهای نخست از صحنه ثبت شده بازگشت قاتل به جولانگاه خود در ساعت 2 بامداد روز بعد – نیمه شب – و انتقال جسد مچاله‌شده آتنا کوچولو به خودرویش غافل مانده بودند که پس از اعتراف اسماعیل به جزئیات جنایت، دوباره فیلم بازبینی شد و صحنه انتقال جسد نیز پیش روی تیم تحقیق و بازپرس جنایی پارس‌آباد قرار گرفت.

دو دوربین گره‌ گشا

در دو سمت قتلگاه آتنا کوچولو، دو دوربین مداربسته وجود دارد که پیاده‌رو و دستفروش‌ها را می‌توان در آنها دید.

همین دو دوربین کافی بود تا ظن مأموران به مرد رنگرز قوی شود. چرا که در یکی از دوربین‌ها که چرخشی است، زمان جدایی آتنا کوچولو از پدر و حرکت به سمت خانه‌شان دیده می‌شود و در دوربین ثابت فروشگاه اسباب‌بازی‌فروشی هیچ اثری از دخترک نیست در حالی که همزمان با وی دو دختر حضور داشته‌اند که در هر دو دوربین دیده می‌شدند.

همین نشان می‌داد که دختربچه در فضای بین این دو دوربین که درفاصله 30 متری از یکدیگر قراردارند، ناپدید شده و هیچ مغازه یا خانه‌ای جز در جولانگاه مرد رنگرز وجود نداشت که آتنا کوچولو داخل آن برود.اما در روزهای نخست نه تنها اسماعیل رنگرز بلکه خانواده آتنا کوچولو باور نداشتند که این مرد زن و بچه‌دار بتواند توطئه شومی برای قتل دخترشان طراحی واجرا کرده باشد تا اینکه مشخص شد او در دو پرونده قتل دیگر نیز مظنون بوده که تاکنون به قتل یک زن درسال 91 اعتراف کرده است.

منبع: روزنامه ایران

فقط افراد بالای هجده سال +18

جفت گیری اسب های تزئینی

فروش ویژه پلی استیشن 😍😱

کارواش خانگی (اسپری کارواش ۳ سر)

laptop stock لپ تاپ استوک روبیک دیجیتال سعید رمضانی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *