مرگ دختر 15 ساله پس از 5 ساعت تجاوز گروهی
مرگ دختر 15 ساله بعد از 5 ساعت تجاوز گروهی
تجاوز ترسناک و مرگ دختر 15 ساله بعد از این که 5 ساعت پشت سرهم مورد تجاوز جنسی دو پسر قرار گرفت . دختر نوجوان از طریق فضای مجازی به خانه خالی یکی از این متجاوزان رفته بود .
باغبان 29 ساله به اتهام تجاوز و قتل دختر نوجوان 15 ساله به حداقل 35 سال زندان محکوم شد.به گزارش تالاب ؛ قاتل دختر 15 ساله ای با نام “”Kayleigh Haywood به حداقل سی و پنج سال زندان محکوم شد.
قربانی که توسط همسایه قاتل به نام “لوقا هارلو” در فیس بوک اغفال شده بود به خانه لوقا رفت. هارلو دختر نوجوان رابا چرب زبانی فریب داده بود که بدون اطلاع پدر ومادرش به قربانگاه اش برود.
قربانی دراین خانه مخوف نخست از سوی هارلو قبل از دعوت همسایه خود، استفان بیدمن به خانه اش مورد تجاوز قرار گرفت. سپس استفان بیدمن وی را مورد تجاوز قرار داد و وی رابه قتل رساند.
قاضی دادگاه در جلسه محاکمه متهمان رسانه های اجتماعی را تراژدی خطرناکی برای نوجوانان و جوانان دانست و گفت این تکنولوژی جدید پدر و مادرهای نگران را در غم و اندوه و دنیایی از سرگردانی و بی خبری فرو برده و بدترین کابوس پدر و مادر ها شده است. اعضای خانواده قربانی با چشمانی اشک بار به بیانات قاضی دادگاه گوش می دادند. لوقا هارلو روز جمعه به اتهام فریب و تجاوز این دختر نوجوان به 12 سال زندان محکوم شد.
دو متهم قربانی را بیش از 5 ساعت به اسارت گرفته بودند. قاضی گفت هرگز مشخص نخواهد شد دقیقا در آن آپارتمان چه اتفاقی افتاده، اما ساعات اولیه روز 15 نوامبر سال گذشته قربانی نیمه عریان قصد فرار از این خانه را داشته که توسط بیدمن متوقف می شود.
همچنین وی افزود: روز جمعه پلیس تصاویر کودک آزاری و پورنوگرافی بیشماری روی کامپیوتر بیدمن کشف کرده است. وی قبل از مرگ بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بوده چراکه صدمه های وارده به چهره اش مانع از شناسایی شده بودو از طریق دندان های وی تشخیص هویت صورت گرفت.
بیدمن 29 ساله و هارلو 28 ساله هنگام قرائت حکم شان هیچ کس العمل خاصی از خود نشان ندادند. خانواده قربانی در گفتگو مطبوعاتی به نوجوانان نسبت به خطرات ناشی از رسانه های اجتماعی هشدار دادند.
پیکر این دختر سه روز پس از مرگ اش بعد از جستجوهای گسترده افسران پلیس در سراسر منطقه در پارک جنگلی زیر بوته ها پیدا شد. با توجه به چنین حوادث ی باید گفت افراد جوان در دسترس تهدید واقعی در رسانه های اجتماعی قراردارند و این امر حیاتی برای جوامع محسوب می شود که برای حفظ ایمنی کودکان و نوجوانان تدبیر کنند.
طبق گزارش ها بیش از 3 هزار جنایات جنسی علیه کودکان از طریق اینترنت درسال گذشته در امریکا انجام شده است.
ماجراهای واقعی و تکان دهنده از پرده بکارت دختران 18+
تابوی پرده بکارت یا پریود شدن یکی از مسائل بزرگی است که دختران با آن سروکار دارند . به گزارش تالاب کم اطلاعی یا شرم از بیان سخنان و مشکلات در مورد این مسائل باعث مشکلات بسیاری برای برخی دخرتان میشود.
زنهای زیادی هستند که سالیان سال رازی بزرگ رابا خود به دوش می کشند. خیلی از زنها با رازهایشان مدتهاست زیر خاک رفتهاند. خیلیها هرروز صبح که از خواب بیدار میشوند نخستین چیزی که ذهن شان را مشغول می کند راز بزرگشان است؛ رازهایی که گاهی وقتها دردناک، عمیق و زجرآورند.
من یک مشکلی دارم که نمی توانم با کسی ازدواج کنم
وقت آن است که ما زنها دیگر رو دربایستی را کنار بگذاریم و کمی از خودمان بنویسیم؛ از رازهای زنانهمان که طبق معمول جرات نمی کنیم آسان درباره انها حرف بزنیم. پنهان می کنیم و پنهان میکنیم. خیلی وقتها در تنهایی فقط با خودمان درباره آن حرف می زنیم. حتی گاهی خودمان را سرزنش می کنیم، بدون این که از کسی بپرسیم. نه در مدرسه آموزش زنانگی دیدهایم، نه در درس دو واحدی تنظیم خانواده در دانشگاه، نه حتی درخانواده.
در ادامه، سه روایت میخوانید از سه زن که محصول یک جامعه آموزشندیده و ناآگاهند. سه زن که سالهاست رنج میکشند و بغض خودرا فرو خوردهاند و هیچکس دردشان را لمس نکرده است.
فرشته، ۵۲ ساله، اهل تهران:
نوجوان که بودم عادتهای ماهانه بسیار طولانی و سختی داشتم. خیلی اذیت می شدم. برای همین یک روز با مادرم رفتیم دکتر. تشخیص دکتر آن زمان این بود که من باید کورتاژ «یک عمل جراحی به معنای تراشیدن جداره داخلی رحم به وسیله ابزاری به نام کورت رحمی» کنم. خب در آن سالها ناآگاهی زیاد بود.
من نمیدانستم قرار است در کورتاژ چه اتفاقی بیفتد. حتی مادرم هم نمی دانست. خلاصه سرتان را درد نیاورم؛ من کورتاژ کردم تا مشکل عادت ماهانهام حل شود. بعد از این عمل، من تغییراتی در بدنم احساس میکردم که برایم عجیب بود اما با کسی درباره آن صحبت نمیکردم. یادم هست یک بار درباره این تغییرات از مادرم سوال پرسیدم که او در جواب فقط به من گفت: «چیزی نیست!» چند سال بعد، ازدواج کردم.
شوهرم آدم روشنی بودو قبل از ازدواج مرا وادار نکرد که گواهی سلامت بگیرم. رفتیم سر خانه و زندگیمان. من برای نزدیکی با او کمی ترس داشتم. برای همین به دکتر زنان مراجعه کردم. وقتی موضوع ترسم رابه دکتر گفتم، او در جواب گفت: «باید معاینهات کنم.» من هم جواب دادم: «من هنوز دوشیزه هستم و نیازی به معاینه نیست.» اما دکتر نپذیرفت و شروع کرد به معاینه. یک دفعه گفت: «خانوم! کی گفته شما دوشیزهای؟ بکارت شما بطور کامل از بین رفته!»
عرق سرد نشست روی تنم. حالم بد شد. نفسم بالا نمیآمد. یک دفعه دنیا جلوی چشمم سیاه شد. شوهرم هم پشت در اتاق دکتر نشسته بودو من واقعا نمی فهمیدم چه اتفاقی برایم افتاده: «چطور ممکنه خانوم دکتر؟ من تا حالا با هیچ مردی نزدیکی نداشتم.» یک دفعه یاد کورتاژی افتادم که در دوره نوجوانی انجام داده بودم. موضوع رابه دکتر گفتم. او هم متعجب جواب داد: «خب؛ معلومه خانوم. با کورتاژ که بکارتی برای زن باقی نمیمونه. مگه دکترتون بشما اینو نگفته بود؟»
من یخ کرده بودم. ترسیده بودم. لباسم را پوشیدم و از اتاق آمدم بیرون. شوهرم منتظر نشسته بود. گفت: «چی شد؟» گفتم: «میگه من باکره نیستم.» شوهرم چند دقیقه نگاهم کرد و هیچ نگفت. چند ساعت سکوت سختی بین ما گذشت. یک دفعه صدایم کرد: «فرشته! این موضوع یه راز بزرگ بین من و توئه؛ برای همیشه. حتی یه نفرم نباید از اتفاقی که واسه تو افتاده باخبر بشه.» گفتم چشم و بعد رفتم برای خودم گریه کردم. گذشت و گذشت. هر وقت پیش شوهرم مینشستم از او خجالت می کشیدم. خدا شاهد است که هیچوقت به روی من نیاورد اما من شرمم میشد. یعنی باور کرده بود؟ نمی دانم.
همه ی سالهای زندگی من با این غم گذشت. آخر چراباید این اتفاق برای من میافتاد؟ ۵۰ ساله که شدم، یک درد جدید آمد سراغم. باید رحمم را از بدنم خارج می کردم. دوباره رفتم پیش دکتر زنان. میخواست معاینهام کند. بغضم گرفت. گفتم دکتر! شما رابه خدا نه. با تعجب نگاهم کرد و گفت: «خانوم! من یه دکتر جراحم. تا شما رو معاینه نکنم، نمیتونم ببرمتون اتاق عمل.» بغضم ترکید و شروع کردم به گریه کردن و از اول همه ی چیز را برایش تعریف کردم. پا به پای من گریه کرد. گفت: «از دکتری که کورتاژت کرده تعجب می کنم. اون باید از تو و خونوادهت برای اینکار اجازه میگرفت و دکتری قانونی هم باید از بین رفتن بکارت با عمل جراحی رو تایید میکرد. چرا مادرت پیگیری نکرد؟ چرا این همه ی سال زندگیتو تباه کردی؟ چرا دکتری قانونی نرفتی؟»
من اما هنوز درد دارم. هنوز ناراحتم. هنوز که هنوز است وقتی می روم عروسی، شب که می آیم خانه تا صبح برای آن عروس گریه می کنم. با خودم می گویم یعنی چه میشود؟ می دانی چند سال است دارم رنج می کشم؟ اصلا می دانی چقدر سخت است؟ هیچکس حرف مرا نمیفهمد. ۲۰ سال بیشتر است که دارم زجر می کشم.
مریم، ۳۷ ساله، اهل شیراز:
عادت ماهانه برای من یک ترس بزرگ است. همیشه با وحشت انتظارش را میکشم. عادتهای ماهانه من خیلی عجیبند. دردش آن قدر ترسناک است که از حال میروم و برایم اورژانس خبر می کنند. باید شانس بیاورم که هم زمان با آغاز عادت ماهانه در خانه باشم. وقتهایی که در محل کارم این درد سراغم می آید، پیش همه ی بیآبرو می شوم.
میفهمم همکاران زیرزیرکی درباره من حرف میزنند و می خندند. من رنگپریده و بیحال می شوم و دوستانم آبقند برایم درست می کنند. اورژانس می آید به محل کارم. خیلی بد است. علاوه بر این که درد جسمی دارم، از نظر روحی هم آسیب میبینم. چون عالم و آدم میفهمند. هر بار که درباره این موضوع با مادرم حرف می زنم، می گوید: «تا ازدواج نکنی، همین است.» دو سال پیش به مادرم گفتم، می گویند یک عمل جراحی هست که اگر آدم انجام بدهد، درد دوران ماهانهاش کم می شود. مادرم لبش را گزید و گفت: «محال است.» من هنوز ازدواج نکردم و هنوز درد می کشم. نمی دانم تا کی باید اوضاعم این طوری باشد.
پری، ۶۸ ساله، اهل تهران:
بچه بودم. شاید مثلاً ۱۰ سال یا ۱۱ سال. با پدر و مادرم رفتیم باغ پدربزرگ برای تفریح. آتش روشن کردیم و داشتیم با بچهها دور آتش بازی می کردیم. نمیدانم چه شد؛ یعنی اصلا یادم نیست. افتادم روی آتش و سوختم. بخش زیادی از اندام جنسی من سوخت. مادرم فکر می کرد خیلی بد است که برای این موضوع به دکتر مراجعه کنیم.
خب، خیلی سال پیش بود. مردم اندازه اینروزها آگاه نبودند. من هیچوقت درباره این موضوع با کسی صحبت نکردم. مادرم گفته بود حرفزدن درباره این ماجرا اصلا خوب نیست.
اما خودم فهمیده بودم که این اتفاق، آینده من را تهدید میکنند. ۱۸ ساله که شدم پسر همسایه یک دل نه صد دل عاشقم شد. یک روز با او صحبت کردم و گفتم ما نمی توانیم باهم ازدواج کنیم چون من یک مشکل بزرگ دارم.
راستش فضای آن زمان اجازه نمیداد که مشکلم را بیان کنم. گفت که هر مشکلی باشد میپذیرد. گفتم مشکل من چیزی است که تو اگر آنرا بفهمی از این که به من ابراز علاقه کردهای، پشیمان می شوی.
گفت محال است. از من اصرار و از او انکار. ما ازدواج کردیم. جشن عروسی که به پایان رسید، رفتیم خانه خودمان. همان شب که مشکلم را متوجه شد، سرم داد کشید. من هم شروع کردم به گریهکردن.
هفت سال کجدار و مریز باهم زندگی کردیم. او فقط داد میزد و من فقط گریه میکردم. انگار نه انگار که یک روز عاشقم بود. یک روز صبرم به پایان رسید. از خانه زدم بیرون و زندگی با وی را تمام کردم.
۳۰ سال است که تنهای تنها هستم. دراین سالها هر مردی که آمد سراغم و ابراز علاقه کرد، فقط گفتم: «من یک مشکلی دارم که نمی توانم با کسی ازدواج کنم.»
اینها فقط قصه زندگی سه زن است که سالهای سال است رنجی عمیق را بر دوش میکشند؛ رنجی که ناشی از ناآگاهی است. بنظر شما اگر دکتر فاطمه به او درباره کورتاژ توضیح داده بود، او نمیتوانست تصمیم درستتری درباره بدن خودش بگیرد؟
اگر مریم دریک جامعه آگاه زندگی می کرد و بجای این که دردهایش را برای مادر ناآگاهش شرح دهد به دکتر متخصص مراجعه میکرد، هنوز هم اینقدر درد میکشید؟
اگر مادر پری یک زن آگاه بودو پس از حادثه آتشسوزی وی را نزد دکتر میبرد، آیا او بازهم یک زن تنهای غمگین بود؟
شما چقدر نسبت به بدن خودتان آگاه هستید؟
هر چند وقت یک بار به دکتر زنان مراجعه میکنید؟ درباره مسائل زنانهتان با چه کسی مشورت می کنید؟ اصلا تا به حال کسی درباره زنانگی بشما آموزش داده است؟
شاید با خواندن این روایتها با خودتان بگویید که این حرفها دیگر قدیمی است ودر سال ۹۶ همه ی زنان و دختران ایرانی آگاه هستند و بهواسطه رسانه ها دیگر همه ی زنان آگاهیهای لازم را نسبت به بدن خودشان به دست آوردهاند.
درست است که جامعه نسبت به سالهای گذشته آگاهتر شده است اما هنوز هم دخترانی در شهر های بزرگ هستند که تا به حال گذرشان به مطب دکتر زنان نیفتاده است. هنوز هم دخترانی هستند که وقتی زندگی مشترکشان را آغاز می کنند، اطلاعات چندانی درباره خودشان و روابط زناشویی ندارند.
سارا ۲۶ ساله و مجرد می گوید: «من تا همین چند وقت پیش نمی دانستم که دختران مجرد هم باید هر از چندگاهی به دکتر زنان مراجعه کنند اما یک مطلب در اینترنت خواندم که درباره اهمیت این موضوع بود.
وقتی رفتم دکتر و از او خواستم من را معاینه کند، با لحن بدی گفت: برو بخواب رو تخت. چند دقیقه معاینه کرد و با تمسخر گفت: نترس، هنوز سالمی! لحن آن دکتر که خودش هم خانم بود، خیلی مرا خجالتزده کرد. دیگر پایم را مطب دکتر زنان نگذاشتم.»
سمیه ۳۱ ساله که بتازگی ازدواج کرده است نیز میگوید: «وقتی میخواستم عقد کنم به کلاسهای آموزشی رفتم که آن موقع میگفتند حضور دراین کلاس الزامی است.
من فکر کردم این کلاسها خیلی میتواند به من بعنوان یک زن کمک کند اما وقتی رفتم، یک فیلم خیلی قدیمی برایمان پخش کردند که شاید مربوط به ۳۰ سال پیش بود. یک نفر هم آمد درباره راههای پیشگیری از بارداری برایمان توضیح داد. همین.»
دکتر فاطمه نعمتاللهی، دکتر زنان و زایمان است که در وب سایت خود توضیحات مبسوطی درباره اهمیت مراجعه زنان به دکتر ارائه داده است. این دکتر میگوید: «این یک موضوع بسیار مهم برای زنان است که چه هنگامی باید به متخصص زنان مراجعه کنند. گاهی اوقات سرتان بیش از حد شلوغ است.
گاهی اوقات خیلی خجالت میکشید اما برای همه ی زنان، یک زمانی به وقت ملاقات با دکتر نیاز است. اگر شما مرتب به دکتر زنان مراجعه کنید، بیماریهایتان زودتر تشخیص داده می شود و زودتر هم التیام پیدا میکنید.»
او معتقد است: «تعداد زیادی از خانمها بدلیل ترس یا خجالت، معاینات دورهای مخصوص زنان رابه تعویق می اندازند. کم نیستند خانمهایی که به سن ۳۰ سالگی می رسند و هنوز یک بار هم به مطب متخصص زنان مراجعه نکردهاند! این ترس و نگرانی بی مورد احتمال ایجاد عوارض و خطر پیشرفت انواع بیماریهای زنانه را بالا میبرد.»
نعمتاللهی ادامه می دهد: «ممکن است فرد، مبتلا به ویروس زگیل تناسلی شده باشد ودر عین حال علامتی از خود نشان ندهد در حالیکه شاید این ویروس باعث ایجاد تغییراتی در دهانه رحم او شده باشد و بعد از چند سال تازه متوجه شود به سرطان پیشرفته دهانه رحم مبتلا شده است.
نکته مهم این است که اگر زودتر به مطب متخصص زنان مراجعه کرده بود، خیلی آسان میتوانست در مراحل اولیه سرطان، آنرا ریشهکن کند. پس اجازه ندهید ترس و وحشت از معاینات، سلامتتان رابه خطر بیندازد. همین امروز از یک متخصص زنان وقت بگیرید.»
این دکتر تاکید میکند: «خانمها از زمان بلوغ میتوانند مراجعه به متخصص دکتر زنان را آغاز کنند چرا که امروزه بیماریهای زنانه از جمله تخمدان پلیکیستیک، کیستهای درموئید، کیستهای ساده تخمدان و بینظمی قاعدگی در بین نوجوانان شیوع بالایی پیدا کرده است. بعد از ازدواج نیز مراجعات دکتری به متخصص زنان دیگر حالت اختیاری ندارد و باید به صورت سالانه انجام شود؛ حتی اگر هیچ مشکلی نداشته باشند.»
درست است که ناآگاهی جنسی همان طور که در بین زنان وجوددارد در بین مردان هم دیده میشود اما از آنجا که زنان از نظر روحی و جسمی حساستر هستند و طبق معمول بیشتر بدلیل شرم و حیا از بحث دراین زمینه خودداری میکنند، دراین گزارش مورد بررسی و مطالعه قرار گرفتهاند.