عروس ۱۰ روزه راز خوشگذرانی های شوهرش را فهمید!

قتل-پسر-توسط-پدرش

از یادآوری آن لحظات تلخ هنوز هم وحشت دارم. انگار زمان هم ایستاده بود و ما نگران به این سو و آن سو می دویدیم…

قتل پسر توسط پدرش

قتل پسر توسط پدرش , از یادآوری آن لحظات تلخ هنوز هم وحشت دارم.انگار زمان هم ایستاده بود و ما نگران به این سو و آن سو می دویدیم بعدازظهر سی ام شهریور بود که داماد سابقم تلفنی با من تماس گرفت و از گم شدن نوه کوچکم خبر داد با شنیدن این جمله دنیا روی سرم خراب شد سراسیمه به همراه دخترم از خانه بیرون رفتیم اما نمی دانستیم که ماجرای وحشتناکی در پی این تماس ناگهانی نهفته است و… مادربزرگ پسر ۹ ساله ای که قربانی طلاق شد و پدر سنگدلش او را از بالای تقاطع غیرهمسطح کابلی مشهد به وسط بزرگراه انداخت و به قتل رساند با چشمانی گریان در حاشیه آخرین جلسه محاکمه متهم به قتل گفت: سال ها بود با مادر مرتضی (متهم) دوست بودیم تا این که دخترم را برای پسرش خواستگاری کرد آن زمان دخترم کم سن و سال بود و حدود یک سال از فوت پدرش می گذشت او آخرین فرزندم بود و احساس می کردم به خاطر این آشنایی می تواند دخترم را خوشبخت کند ولی هیچ شناختی از روحیات و افکار مرتضی نداشتم.

قتل-پسر-توسط-پدرش

قتل فجیع پسر توسط پدرش

با این وجود خیلی زود آداب و رسوم عروسی برگزار
شد و دخترم را به خانه بخت فرستادم کمتر از ۱۰ روز از زندگی مشترک آن ها نمی گذشت که
روزی صاحبخانه دخترم با من تماس گرفت و گفت دخترت چند روزی است که تنها زندگی می کند.بلافاصله نزد دخترم
رفتم او گفت: از همسرش خبری ندارد.وقتی با پدر و مادر مرتضی تماس گرفتم گفتند: شاید با دوستانش به شمال
کشور رفته است! آن روز تازه عروس را به منزل خودم آوردم تا این که دو هفته بعد همسرش به
منزل بازگشت.

پرتاب پسر ۹ ساله از پل عابر توسط پدرش

او با دوستانش به تفریح و خوشگذرانی رفته بود.آن وقت فهمیدم که با این شرایط زندگی دخترم دوامی نخواهد داشت با این وجود تلاش می کردم تا رشته زندگی آن ها گسسته نشود ولی مرتضی دست از این رفتارها برنداشت فکر می کردم با به دنیا آمدن فرزندشان زندگی آن ها نیز تغییر می کند و حس پدرانه، دامادم را به زندگی باز می گرداند اما اختلافات آن ها هر روز شدت می گرفت.چهار ماه از به دنیا آمدن علی می گذشت که او دوباره دختر و نوه ام را رها کرد و ما برای گرفتن نفقه دست به دامان قانون شدیم از آن روز به بعد علی نزد من زندگی می کرد و من او را از جانم بیشتر دوست داشتم چرا که در کنار نگهداری از مادر بیمارم به شدت به علی وابسته بودم بالاخره دخترم طلاق غیابی گرفت و علی روزگارش را کنار من می گذراند.تا این که مرتضی از زندان آزاد شد و حضانت فرزندش را گرفت.دخترم نیز ازدواج کرده بود و کاری از دستش برنمی آمد با این وجود علی تابستان را هم نزد من می آمد و با بچه های محله بازی می کرد تا این که آن روز شوم فرارسید، ۲۷ شهریور ۱۳۹۵ بود که پدر علی زنگ زد و گفت: قصد دارد او را چند روز برای گردش ببرد.من هم جگر گوشه ام را به او سپردم تا این کهسی ام شهریور دوباره با من تماس گرفت و گفت علی گم شده است من و دخترم هراسان به این سو و آن سو می دویدیم و از هر کسی سراغش را می گرفتیم ما به دنبال پسر بچه ای می گشتیم که سی ام شهریور گم شده بود اما او علی را ۲۹ شهریور و با قساوت تمام به قتل رسانده بود.نقشه او ماهرانه بود اما خدا نخواست خون جگر گوشه ام پایمال شود حالا هم آرزو می کنم هیچ کودکی قربانی طلاق نشود و هیچ مادری داغ فرزندش را نبیند.. رکنا

فقط افراد بالای هجده سال +18

جفت گیری اسب های تزئینی

فروش ویژه پلی استیشن 😍😱

کارواش خانگی (اسپری کارواش ۳ سر)

laptop stock لپ تاپ استوک روبیک دیجیتال سعید رمضانی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *